پارت صد و هشتم

زمان ارسال : ۱۹۴ روز پیش

رز از نوشیدن چای دست کشید.نگاهش را از بین انسان‌های حاضر در محوطه بیرونی بیمارستان عبور داد و به دلارا خیره شد.

_سه روز زیر یه سقف باهاش بودم ولی حتی نتونستم درست و حسابی باهاش حرف بزنم!فکر میکنم امروز از تو چیزی رو خواستم که خودم نتونستم انجا ...

در حال بارگذاری ادامه‌ی پارت هستیم. مشاهده ادامه‌ی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.

لطفا کمی صبر کنید ...

با تشکر از صبر و شکیبایی شما

نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.

شما هیچ پیامی ندارید